تا فراتش آرزو شد نیل راحیدر دراهکی:بانوی بزرگ حق پرستی زینببتهای غرور را شکسی زینبالحق دهن ياوه سرایان یزیدبا خطبه ی آتشین تو بستي زینبصبح آمد شد گوارا زندگیبا نشاط و شاد و زیبا زندگیصبح بارانی در این پاییز سرددلنشین است و فریبا زندگیماه در پیراهنش جای تن استصد بهار گلشنش پیرامن استمن نمیترسم از این شبهای تاردر دلم فانوس عشقت روشن استبیا با ما تو هم در خلوت عشقکمی بنشین و شو همصحبت عشقدهان خوشبو کن از نام لطیفشبخوان با صد روایت آیت عشقمیکرد چنان بوالحسن اجرا خطبهجز او چه زنی خوانده چو مولا خطبهشمشیر علی در دهن زینب بودمیزد به دهان دشمنان باخطبهیاری ظالم، به مظلومان جفا ستدور از انسانیت این ظلمها ستحق به اسرائیل دادن حق کشی ستباعث بیزاری و خشم خدا ستدوباره صبح، نورانی جهان کردتوان در جسم و جان خستگان کرددلم در اشتیاق دیدن توهوای پر زدن در آسمان کردطلوع صبح و لبریز خزانمپر از پاییز غم شد باغ جانمبریز ای مهربان با یک نگاهیشراب عشق را در استکانمصبح است و صدای پای باران زیباسترقصیدن آب در خیابان زیباستدر باور آسمانی مزرعه هالبخند همیشه سبز دهقان زیباستیاریجهان از مهر آکنده قشنگ استصدای شاد خواننده قشنگ استببخشایی در این صبح دل انگیزبه لبها یک گل خنده قشنگ استدیدن لبخند یک زیبا خوش استزندگی در جمع خوشگل ها خوش استنم نمی باران ، در این صبح قشنگبا تو گشتی بر لب دریا خوش استصبح شد آزاد از زندان شبشادی آمد جای اندوه و تعبسرخوشی میخواهم از بوی تنتچای من شیرین شود با قند لبنازنین پاییز ،بارانت خوش استباد سرد بعد آبانت خوش استبوی کوهستان و رنگ ساحلتعصرها ، باغ غزلخوانت خوش است: آمد و با تشنگی پیکار کردبذر های خفته را بیدار کردبوسه گاهم پینه های دست اوستهر کسی مانند باران کار کردبوی بار ادبی...
ما را در سایت ادبی دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : hydar1294o بازدید : 37 تاريخ : دوشنبه 27 آذر 1402 ساعت: 17:26